پس امروز به دست خویش عطا کنید ، باشد که شهد گوارای سخاوت ،
نصیب شما گردد ، نه مرده ریگی وارثانتان. جبران خلیل جبران
خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی . اُرد بزرگ
از ابرانسان است که انسان های برتر دلگرمی و شجاعت می گیرند . فردریش نیچه
غذایی را بخور که می پسندی ,لباسی را پبوش که مردم می پسندند. ادیبان
اول اندیشه، وانگهی گفتار . لائوسته
اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است. شوپنهاور
اگر سخن چون نقره است، خاموشی چون زر پربهاست. لقمان
در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر
نیافتید همان در را بشکنید . اُرد بزرگ
ازدواج چیزی جز یک دوستی که به تصویب پلیس رسیده است نیست . سارا برنار
هیچ گاه برای آغاز دیر نیست ، همین بس که به خود بگویم این بار کار نا تمام را
پایان می دهم . اُرد بزرگ
آن که به خداوند پاک و مهربان بیش از دگران امید و بیم بسته است ، بیش از همه در
خور ستایش است . بزرگمهر
انسان! خودت به یاری خود برخیز! . بتهوون
اگر به عمق اعتقادات نفوذ کنیم، درخواهیم یافت که تمام ارزش ها بی پایه و عقل
ناتوان است. هر اعتقاد به صحت و درستی هر چیز ضرورتاً نادرست است. چون جهان حقیقی
وجود ندارد. والاترین ارزشها خودشان را نابود میکنند و هدفی در کار نیست، چرا که
هیچ وقت پاسخی نمی یابند . فردریش نیچه
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران
تو به اندازه تنهایی من شاد بمان . . .
-_-_-_-_-_-_-_-_-_دنیایی از دیدنی ها_-_-_-_-_-_-_-_-_-
پنج تا از بزرگترین کلمات : من نمیخوام از دستت بدم
چهار تا از دوست داشتنی ترین کلمات : تو برام مهم هستی
سه تا کلمه شیرین : تو رو تحسین می کنم
دو تا کلمه شگفت انگیز : دلتنگت هستم
یک کلمه که از همه مهمتره : تو . . .
-_-_-_-_-_-_-_-_-_دنیایی از دیدنی ها_-_-_-_-_-_-_-_-_-
حال ما بی آن مه زیبا مپرس / آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
-_-_-_-_-_-_-_-_-_دنیایی از دیدنی ها_-_-_-_-_-_-_-_-_-
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست / که هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم اگرچه از مه و مهر / نهادم آیینه ها در مقابل رخ دوست . . .
-_-_-_-_-_-_-_-_-_دنیایی از دیدنی ها_-_-_-_-_-_-_-_-_-
هر چند پیر و خسته و ناتوان شدم / هر که یاد روی تو کردم جوان شدم . . .
-_-_-_-_-_-_-_-_-_دنیایی از دیدنی ها_-_-_-_-_-_-_-_-_-
تو مگه باده فروشی که همه مست تو اند / تو مگه ساغر عشقی که همه معشوق تو اند
منشین با همگان ای گل زیبای دلم / که به ظاهر همه مشتاق و خریدار تو اند . . .
اس ام اس عاشقانه,پیامک عشقولانه,اس ام اس لاو,پیامک عاشقانه,اس ام اس عشقولانه,اس ام اس دوستت دارم,اس ام اس جوک,پیامک اس ام اس
ادامه مطلب ...یه شب خانم خونه اصلا” به خونه بر نمیگرده و تا صبح پیداش نمیشه! صبح بر میگرده خونه و به شوهرش میگه که دیشب مجبور شده خونهء یکی از دوستهای صمیمیش (مونث) بمونه.
جک و اس ام اس های آموزنده و جذاب
شوهر بر میداره به 20 تا از صمیمی ترین دوستهای زنش زنگ میزنه ولی هیچکدومشون حرف خانم خونه رو تایید نمیکنن!
جک و اس ام اس های آموزنده و جذاب
یه شب آقای خونه تا صبح برنمیگرده خونه. صبح وقتی میاد به زنش میگه که دیشب مجبور شده خونهء یکی از دوستهای صمیمیش (مذکر) بمونه.
جک و اس ام اس های آموزنده و جذاب
خانم خونه بر میداره به 20 تا از صمیمی ترین دوستهای شوهرش زنگ میزنه. 15 تاشون تایید میکنن که آقا تمام شب رو خونهء اونا مونده!! 5 تای دیگه حتی میگن که آقا هنوزم خونهء اونا پیش اوناست!!
جک و اس ام اس های آموزنده و جذاب
نتیجهء اخلاقی: یادتون باشه که مردها دوستهای بهتری هستند!
جک و اس ام اس های آموزنده و جذاب
----------------------------------------------------------------------------------
جک و اس ام اس های آموزنده و جذاب
آدما مثل یک کتاب میمونند که تا وقتی تموم نشدن برای دیگران جالبن
جک و اس ام اس های آموزنده و جذاب
پس سعی کن خودتو جلوی دیگران تندتند ورق نزنی چون اگه تموم بشی مطمئن باش میرن سره یه کتاب دیگه.
جک و اس ام اس های آموزنده و جذاب
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.
پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازهبان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»
دروازهبان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.» داستان,مطالب آموزنده,داستان کوتاه
- «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم.»
دروازهبان به چشمه اشاره کرد و گفت: «میتوانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان میخواهد بنوشید.»
- اسب و سگم هم تشنهاند.
نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.
» ادامه مطلب را بخوانید.. داستان,مطالب آموزنده,داستان کوتاه